سفارش تبلیغ
صبا ویژن

14. به هنگام بیان فضایل و مقامات پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام مطالبى را نگوید که (نزد خردمندان) مایه نقص آنان گردد.

15. اگر توان پاسخ نیکو به شبهه‏هاى عقیدتى را ندارد، وارد آن نشود و اساس دین و عقیده مردم را ویران نسازد.

16. با نرمى و مدارا رفتار کند که نرمى در همه کارها اصلى است اساسى و بزرگ.

در پایان وصیّت خضر به حضرت موسى علیه السلام آمده است:

هیچ کس را بر گناهى سرزنش مکن. دوسترین کارها نزد خداى تعالى سه چیز است:

میانه روى به هنگام توانگرى، گذشت در توانایى و قدرت بر کیفر و نرمى با بندگان خدا.

هرکس در دنیا با دیگرى نرمى کند، خداوند در آخرت با او نرمى و مدارا کند.[1]

پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه فرمود:

إنّ هذا الدین لمتین فأوغل فیه برفق ولا تبغض إلى نفسک عبادة اللّه؛ فإن المنبت لا أرضاً قطع ولا ظهراً أبقى؛[2]

البتّه این دین متین و محکم است، در او با نرمى داخل شوید. عبادات خدا را بر نفست ناگوار مکن. شتابنده در سفر مانده گردد، نه راه به جایى برد و نه مرکبى براى او ماند.

این معنا را سعدى شیرازى چنین بیان کرده است:

کارها بر وفق و تأمل برآید و مستعجل به سر درآید.

          به چشم خویش دیدم در بیابان             که آهسته سبق برد از شتابان‏

         سمند بادپا از تک فرو ماند             شتربان همچنان آهسته مى راند [3]

17. سخن را براى هدفهاى باطل دراز نکند و در وعظ خویش منظور شخصى نداشته باشد.

18. سزاوار است (بویژه در غیر ایّام عاشورا) حالتهاى روحى مردم را مراعات نماید. به اندازه‏اى ذکر مصیبت نماید که دلها رمیده نشود و گفته ها سست نگردد، مثلًا مصیبتهاى بسار فجیع و دلخراش را بر زبان نیاورد.

محدّث فاضل، مورخ متبحّر، میرزا هادى خراسانى نجفى (اَیَّدَهُ اللّه) برایم نقل کرد:

در عالم خواب دیدم: گویا در یکى از حجره‏هاى صحن امیرالمؤمنین علیه السلام، هستم و همه امامان معصوم علیهم السلام یا بیشتر آنان، در آنجا نشسته‏اند و مردى از اهل منبر براى‏ آنان روضه میخواند، تا گفتارش به اینجا رسید که: شمر به سکینه گفت: اى دختر خارجى! دیدم حضرت امیر علیه السلام از این سخن ناراحت شد و به سختى روى درهم کشید و رنگ چهره آن حضرت تغییر کرد. چون چنین دیدم به آن مرد روضه خوان اشاره کردم و گفتم: بس کن! حال امیرالمؤمنین علیه السلام را نمى بینى.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آن سخن هم که دیروز خودت گفتى کمتر از این نبود. به یادم آمد که من دیروز مصیبت آویختن سر ابوالفضل علیه السلام را از سینه اسب، خوانده بودم.

عذر خواستم و توبه کردم.

19. امر به معروف و نهى از منکر کند.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

إذا ظهرت البِدَع فی أمّتی فیظهر العالم علمَه وألّا فعلیه لعنة اللّه والملائکة والنّاس أجمعین؛[4]

وقتى بدعتها و مطالب نوپیداى مخالف دین پیدا شد، بر عالم است آنچه را حقّ است به مردم بگوید و علمش را آشکار کند وگرنه لعنت و نفرین خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد.

نیز روایت شده است: امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اى پس از حمد و ستایش خداوند فرمود:

أمّا بعد، فإنّه إنّما هلک من کان قبلکم بحیث ما عملوا من المعاصی ولم ینههم الرّبانیون والأحبار عن ذلک؛ فإنّهم لمّا تمادوا فی المعاصى نزلت بهم العقوبات، فمروا بالمعروف وانهوا عن المنکر. واعلموا أنّ الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر لن یقرّبا أجلًا ولن ینقصان من رزق. إنّ الأمر ینزل من السماء إلى الأرض کقطر المطر إلى کلّ نفس بما قدر اللّه زیادة أو نقصان؛ [5]

عامل تباهى و هلاکت پیشینیان آن بود که خدا را نافرمانى مى‏کردند، ولى عالمان آنان بازشان نمى داشتند. چون نافرمانى آنان ادامه یافت و عالمان آنان را جلوگیر نشدند، عقوبتها بر آنان فرو ریخت. بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر کنید. بدانید که اجراى این دو فریضه، نه اجل را نزدیک مى‏کند و نه روزى را قطع مى نماید؛ زیرا روزى هرکس چونان قطره‏هاى باران از بالا، کم یا زیاد، برسد.

مرحوم کلینى و دیگران، از امام صادق علیه السلام روایت کرده‏اند:

خداى عزّ وجلّ دو فرشته را فرستاد تا شهرى را بر سر اهل آن خراب کنند. چون به آن شهر رسیدند، مردى را دیدند که با خدا راز و نیاز مى‏کند.

یکى از آن دو به رفیق خود گفت: این اهل دعا و زارى را نمى‏بینى؟ گفت: او را مى بینم، ولى باید دستور پروردگارم را اجرا کنم. او گفت: ولى من کارى نکنم تا به پروردگار مراجعه کرده و کسب دستور جدید کنم. به درگاه حقّ رجوع کرده و آنچه را دیده بود عرضه داشت. خداوند دستور اجراى فرمان را داد و فرمود: این مرد، هرگز براى اجراى دستورات من روى ترش نکرده است.[6]

از امام رضا علیه السلام روایت شده است:

کان رسول اللّه، صلى الله علیه و آله یقول: إذا أمّتى تواکلت الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر واحد على الآخر فلیأذنوا بوقاع من اللّه؛ [7]

رسول خدا بارها مى فرمود: هرگاه امت من امر به معروف و نهى از منکر به یکدیگر وانهند، باید منتظر بلاى الهى باشند.

نیز از امام ششم علیه السلام روایت شده است:

پیرمرد عابدى در بنى اسرائیل بود، پیوسته عمرش به عبادت الهى مى‏گذشت. یک وقت به هنگام عبادت، چشم او به دو کودک افتاد که خروسى را گرفته پرهاى او را مى کندند.

او به عبادت خود ادامه داد و آنان را از آزار خروس باز نداشت. خدا به زمین دستور داد: این مرد را در خود فرو ببر و او تا روزگار روزگار است و تا ابدالابدین به قعر زمین فرو رود. [8]

و همان حضرت فرمود:

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: چه حالى خواهید داشت وقتى زنان شما بدکار گردند و جوانان شما فاسق شوند و شما امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض شد یا رسول اللّه چنین چیزى ممکن است پیش آید؟ فرمود: آرى بدتر از آن، چگونه باشید وقتى امر به منکر کنید و نهى از معروف ننمایید؟ عرض شد چنین خواهد شد؟ فرمود: آرى.

بدتر از آن چطور خواهید بود آنگاه که معروف را منکر بدانند و منکر را معروف شمارند؟ [9]

نیز آن حضرت فرمود:

مردم رو به خوبى باشند مادامى که امر به معروف و نهى از منکر کرده و همدیگر را در انجام خوبیها یار و کمک کار باشند، ولى چنانچه ترک این دو فریضه بزرگ کنند، برکت از زندگیشان گرفته شود، به جان هم افتند و در زمین و آسمان فریاد رسى نیابند. [10]

20. مطلبى را که ذلت امام حسین علیه السلام و اهل بیت گران مقامش را برساند، نگوید.

زیرا آن جناب آقا و بزرگ سرفرازان و غیرتمداران بود. جان دادن زیر شمشیر را بر خوارى و ذلت برگزید و با نداى بلند روز عاشورا فریاد کرد:

ألا وإنّ الدعی وابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلّة والذلّة وهیهات منا الذلّة یأبى‏ اللّه ذلک لنا ورسله وللمؤمنین؛ [11]

ناپاک و پسر ناپاک، مرا بر سر دوراهى نگهداشته است: مرگ یا ذلّت! هرگز من تن به ذلّت نمى دهم. هیهات که زبونى را قبول کنم. نه خدا به ذلت من راضى است و نه رسول خدا و نه مردان با ایمان و ....

استاد محدّث متبحر ما حاج میرزا حسین نورى، خدا مرقدش را نورباران کند، در دارالسلام، حکایتى دارد که گزیده آن این است:

یکى از بزرگان اهل منبر در خواب دید، رستاخیز برپا شده است مردم وحشت زده‏اند و هر کس به احوال خویش مشغول. کارگزاران و موکلان حساب، مردم را به پاى حساب مى‏برند و با هر فردى گواه و مأمور جلبى است، تا این که مرا به پاى حساب بردند. در آنجا منبرى بود بسیار بلند و پر پلّه. سیّدالمرسلین صلى الله علیه و آله بر بالاى آن منبر نشسته و على علیه السلام بر پلّه اوّل بود و مردم را حساب مى‏رسید. همه در برابر او صف کشیده بودند. نوبت به من رسید. با عقاب به من فرمود:

چرا فرزند عزیزم حسین را به خوارى نام بردى و او را به خوارى نسبت دادى؟ من در جواب آن حضرت حیران شدم و چاره‏اى جز انکار ندیدم. ناگاه در بازوى خود دردى احساس کردم، گویا میخى بر آن فرو کردند. چون به پهلوى خود نگاه کردم، دیدم: مردى طومار در دست دارد. آن مرد طومار را به من داد. طومار را گشودم. تمام صورت مجلسها و منابر من در آن، به طور مفصل، ثبت شده بود. آنچه از من پرسش شد و من منکر گشتم در آن درج شده بود. آن خواب، سبب گردید که آن سیّد منبر و موعظه را رها کند.[12]

نیز استاد ما فرمود:

سیّد حمیرى یا جعفر بن عفان الطائى برخورد کرد، سیّد حمیرى به جعفر بن عفان‏ گفت: واى بر تو، آیا تو درباره آل محمّد، صلّى اللّه علیه وآله، این شعر را سرودى.

          ما بال بیتکم تخرّب سقفه             وثیابکم من ارذل الاثواب‏

             چه شد خانه‏تان را که سقفش خرابه             چرا جامه تان پست تر جامه ها شد

جعفر در پاسخ گفت: مگر غیر از این بود؟ سیّد با ناراحتى گفت: اگر از مدح نیکوى آنها ناتوانى، لب فروبند. آیا آل محمّد علیهم السلام را چنین وصف مى کنند؟ من تو را معذور مى دارم، طبع است چنین است و سطح فکرت همین، ولى من مدحى گفته ام که ننگ مدح تو را از دا من پاک آنان مى سترد:

          أُقسم باللّه وآیاته             والمرء عما قال مسؤول‏

             إنّ على ابن أبی طالب             على التقى والبرّ مجبول‏

             کان ذالحرب مزقها القنا             وأجحمت عنها البهالیل‏

             یمشی إلى القرن وفی کفّه             أبیض ماضى الحدّ مصقول‏

             مشى العفرنابین أشباله             أبرزه للقنص الغیل‏

             ذاک الذی سلم فی لیلة             علیه میکال وجبریل‏

             میکال فی ألف وجبریل فی             ألف وتیلوهم سرافیل‏

             لیلة بدر مدداً أنزلوا             کأنّهم طیراً أبابیل [13]

به خدا قسم و آیاتش             مرد مسؤول قول و گفتارش‏

که على زاده ابى طالب                بر و تقواش بود در قالب‏

چون که پیکار نیزه باران بود        خیز گردان از آن گریزان بود

مى شدى سوى هر نبرد و به دست             تیغ برّان و تیرش اندر شست‏

همچو شیرى میان اشبالش                     بر شکارى گشوده چنگالش‏

آن که دادش سلام در یک شب                      جبرئیل و مکال خوش مشرب‏

هرکدامى هزاره اى همراه                                 بدسرافیلشان ز پى درگاه‏

درپى بدر به هر امدادى                                 چون ابابیل آمدند زدى‏

درباره آن بزرگان چنین باید شعر سرود. سروده تو، لایق تنگدستان و درماندگان است. جعفر، پیشانى او را بوسید و گفت: تو اى اباهاشم! به حقّ سرور شاعرانى و ما پیروان توییم‏.

 


[1] کشف المحجه، ص 109، چاپ نجف.

[2] خصال، صدوق، ج 1، ص 111.

[3] کلّیات سعدى، ص 178، چاپ امیرکبیر، تهران 1363.

[4] بحارالانوار، ج 54، ص 234.

[5] بحارالانوار، ج 97، ص 74.

[6] اصول کافى، ج 5، ص 59.

[7] اصول کافى، ج 5، ص 59.

[8] بحارالانوار، ج 97، ص 88.

[9] بحارالانوار، ج 97، ص 91 92.

[10] بحارالانوار، ج 97، ص 94.

[11] لهوف، ص 86.

[12] دارالسلام، ج 2، ص 234.

[13] امالى، طوسى، ص 124.


[ سه شنبه 90/11/18 ] [ 4:57 عصر ] [ ایلیا موسوی ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : ایلیا موسوی[9]
نویسندگان وبلاگ :
شهروز طلوعی (@)[0]

رضا موحد (@)[0]

عادل شفایی[0]

گفتم دل و جان بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم گفتا تو که باشی که کنی یاد مرا کان من بودم که بی قرارت کردم ........................................ اهل طلب و دل حتماَ این وب را دنبال کنند ظریف بین و ریز بین باشید ؛ عجول نباشید
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب

بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 256774

آپلودچت رومعکسفالخریداسم های ایرانی